... | ||
پدرش حاج آقا بودند و از بازاریهای بزرگ شهر... 5سال پیش عمرش را داد به شما...خدا بیامرزدش 10 یا 15 سالی از مادرش بزرگتر بود...!دختر تنها ماند و مادر!5 سال گذشت ولی هر وقت حتی حرف همسر دوم میزنم دخترچنان چشم قره ای میرود که گویا حرف بدی زده ام!گویا با مرگ همسر اول زن بیوه باید منتظر مرگ باشد و از تنهایی روزی به آرزویش برسد!اوف بر این فرهنگ! مادر بیچاره تنهایی را وقتی دختر دانشگاه شهرستان دیگر است بیشتر میچشد ولی لب تر نمیکند...آخر زن حاج آقا؟؟!مادر چند بازاری و کارخانه دار بزرگ شهر ننگ است!زبانتان را گاز بگیرید!چه حرفا..مردم چه میگویند ...؟لب پیری و معرکه گیری؟قباحت دارد! این است فرهنگ و تمدن ایرانی اسلامی که وقتی اسم شوهر برای دختر می آوری گریه میکند که هرگز تا مادرم زنده است فکرش را نمیکنم کدام مردی مرا با مادرم قبول میکند؟!نه...مادرم تنها میشود! این است حکایت ما جماعتی که دین را به عرف فروختیم و برای دهان مردم بهای گرانی میپردازیم!دین را به نفع خود کردیم و هر قسمتی که به نظرمان خوب نیست حذفش میکنیم! یا موضوع ارث است و زیاد شدن ارث خوار یا بی آبرویی!آخر مگر حرف پیامبر (ص )را جامه ی عمل پوشاندن بی آبرویی است؟اسلام را پاره کردیم و زندگی را بر خود و دیگران سخت...خدا مولایمان را برساند تا مزه ی اسلام واقعی را بچشیم! نانوانوشت1 [ یکشنبه 90/11/23 ] [ 7:24 عصر ] [ نانوا ]
|
||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |